Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

به سر هر کوه که میروی باید آواز دیگری سر دهی!(١)*

 مائو و مسئله دهقانی در چین

در بخش گذشته این نوشته که با نام درباره رفیق مائو نشر یافت، درباره دیدگاه مائوتسه دون در مورد طبقه کارگر و نقش و وظیفه این طبقه در انقلاب چین  صحبت کردیم. در این مقاله به مسئله دهقانی و چگونگی رهبری دهقانان بوسیله طبقه کارگر میپردازیم.
انقلاب چین همچون انقلاب در روسیه، بدون توجه لازم طبقه کارگر به مسائل دهقانان که جمعیت عمده چین( و نیز روسیه را) را تشکیل میدادند، شکست میخورد. راه چاره نیز این نبود که طبقه کارگر در مورد آگاه کردن دهقانان، بسیج و متشکل کردن آنان در انقلاب و حل مسئله دهقانی از خود سلب مسئولیت بکند و حل آن را به بورژوازی ملی بسپارد. گو اینکه در هر دو انقلاب چنین دیدگاهها و تاکتیک هایی به وجود آمد: خواه انقلاب روسیه را در نظر گیریم که منشویک ها داعی آن بودند که چون ماهیت انقلاب بورژوایی است باید رهبری آن را به بورژوازی سپرد، و خواه انقلاب چین را، که رهبری نخست حزب کمونیست چین، چن دوسیو، همچون منشویک ها میاندیشید و عملا حزب کمونیست را در انقلاب بزرگ ١٩٢٧به دنباله رو بورژوازی ملی و گومیندان تبدیل کرد، (٢) امری که در نهایت و در چرخش بورژوازی ملی به راست منجر به جانباختن صدها هزار کارگر و روشنفکر کمونیست گشت.  تنها راه حل، پذیرش مسئولیت رهبری این طبقه زحمتکش در انقلاب دموکراتیک  و به پیروزی رساندن انقلاب به یاری اتحاد عمیق و استراتژیک طبقه کارگر با این طبقه و توجه به اساسی ترین خواستهای آنها نهفته بود. و این راهی بود که طبقه کارگر چین و مائو تسه دون رهبر آن و به پیروی از حزب بلشویک و لنین و استالین در آن گام گذاشتند.

رویزیونیست ها و ترتسکیست ها
در مورد مسئله دهقانی در چین میان نیروهای چپ و رویزیونیست جدل و مبارزه کم نبوده و نوشتارها در این زمینه نیز اگر نگوییم فراوان، اما کم هم نیست. بطور کلی، دیدگاههایی را که در مورد چگونگی برخورد طبقه کارگر در چین  به مسئله دهقانی وجود داشته است میتوان به دو جریان اصلی تقسیم کرد: نخستین آنها دیدگاهی است که به نظرات تئوریک- سیاسی حزب کمونیست چین و مائوتسه تونگ استناد میکند و تنها آنرا قابل اعتماد و اتکا میداند. این دیدگاه با تفاوتهایی که عمدتا ناشی از وابستگی آنها به بینش مائوئیستی و یا مارکسیستی- لنینیستی است بین تمامی چپ هایی که انقلاب چین را جزیی از انقلابات دموکراتیک نوین ارزیابی میکردند و حزب کمونیست چین را حزب طبقه کارگر چین میدانستند، مشترک بوده است. در میان این گروه ها مبارزینی نیز بوده اند که سیاستهای چین در دهه ی هفتاد را مورد انتقاد قرار داده و مطالب با ارزشی نگاشته اند(٣)   
دیدگاه دوم، این تجربه را تجربه ای غیر پرولتری و یا بدون رهبری طبقه کارگر دانسته، حزب کمونیست چین را حزبی خرده بورژوایی( حزبی دهقانی و نماینده ی دهقانان) و یا بورژوایی ( نماینده بورژوازی ملی) و مائو تسه تونگ را نماینده سیاسی خرده بورژوازی، دهقانان و یا بورژوازی ملی قلمداد کرده و تمامی مسائل دیگر را بر این مبنا توضیح میدهد.
از پیشگامان این نظریه، رهبری گنداب گرفته، متعفن، رویزیونیست و نوکر صفت حزب توده بود که در پیشگاه و مدرسه ی عالیمقام خروشچف، این رویزیونیست شیاد، بزدل و مفلوک، آموزش دیده بودند و وظیفه شان پاکسازی جنبش چپ ایران از هر چیز مائوئیستی( و در حقیقت مارکسیستی- لنینستی) بود تا توامان هم خدمتگزار سوسیال امپریالیستهای شوروی باشند و هم به امپریالیسم آمریکا و غرب و نوکرشان شاه محمدرضا سودی رسانند که در حقیقت هم، خیرشان برای این دومی ها کمتر از اولی نبوده است! کتاب  تهی از هر اندیشه ی نقادانه ی بدرد بخور و سراپا کینه توزانه این حزب مائوئیسم و بازتاب آن در ایران نوشته ی ف- م- جوانشیر بود که نظرات مندرج در آن تنها از حقارت موجوداتی حکایت میکرد که برای پیشبرد مقاصد پلید خود از هیچ دروغ و تفسیری، آلوده به پست ترین اغراض انسانی خودداری نمیکنند. اینان  چون  عمیقا راست بودند به پیروی از خروشچف و رویزیونیستهای غربی، مائوئیسم را جریانی «چپ» یا «ماوراء چپ» درون مارکسیسم خوانده و میخوانند.
ترتسکیست ها یعنی دارودسته های وحدت کمونیستی، مدرسی ها، حکمت- تقوایی، آذرین- مقدم و شرکای دیگرشان در حزب مزدور«کمونیسم امپریالیستی»، دیگر گروهی هستند که مروج چنین اندیشه هایی بوده و هستند. اینها «چپ نمایان» رویزیونیستهای حزب توده و اکثریت بوده اند که در نفی اصول انقلابی مارکسیسم، درست و کاملا مانند آنها اندیشیده و در این زمینه  براستی که احترامی درخور برای حزب توده قائلند و سر تعظیم مقابل آن فرود میآورند. این داردسته و در راسشان ترتسکیستهای وحدت کمونیستی نیز مقالاتی تهی از هر گونه محتوی بدرد بخور در رد مباحث فلسفی و سیاسی مائو تسه تونگ نوشته اند و در چپ ایران سم ضد مائوئیسم و در واقع ضد مارکسیستی- لنینستی پراکندند. این دیدگاهها  چون خود ظاهر «چپ» به  خود میگیرند بر خلاف توده ای ها، مائو را نماینده ی جریانی « چپ» قلمداد نمیکنند، بلکه انقلاب چین و حزب کمونیست چین را دهقانی و بورژوایی میخوانند و مائو ومائوئیسم را جریانی راست و منسوب به دهقانان عقب مانده و یا بورژوازی ملی میدانند.
در میان این دو دسته دسته های دیگری نیز به نقد نظرات مائو تسه تونگ و بویژه تجربه انقلاب فرهنگی- پرولتاریایی چین دست زده اند که کمتر میتوان نقدی متکی به شالوده های مارکسیسم- لنینسم در آنها دید و شاید اگر به عنوان طرح پرسش هایی پیرامون انقلاب فرهنگی به آنها نگاه کرد، بهتر باشد. جزوه  ی راه کارگر طی سالهای انقلاب یعنی زمانی که راه کارگر، جریانی مجموعا انقلابی بود، یکی از این موارد است. در حال حاضر این جریان خود در زیر خط حزب توده و اکثریت، پرچمی را حمل میکند که در نفی اصول مارکسیسم- لنینیسم هیچ فرق اساسی با این دو حزب ندارد. تنها فرق آنها این است که جریانهای خود مرکزبینی نظیر راه کارگر حق آب و گل(بالاخره عده ای آنها زمان شاه محمد زندانی سیاسی بوده اند) بیشتری در رهبری رویزیونیسم برای خود قائلند تا برای اکثریت و حزب توده که یکی از دیگری بدنام تر و هر دو بدنامتر از راه کارگرند.
اکنون ما به برخی از مهمترین فرازهای اندیشه ی مائو که ملهم از مارکس، انگلس، لنین و استالین است و با شرایط مشخص چین جوش خورده است، درباره مسئله دهقانی و چگونگی برخورد طبقه کارگر و حزب کمونیست آن به این مسئله میپردازیم.

تحلیل طبقات چین - دهقانان نزدیک ترین متحد طبقه کارگر
پس از تاسیس حزب کمونیست چین در سال ١٩٢١و چیزی در حدود چهار- پنج سال نخست تاسیس این حزب، تمامی نیروی حزب در میان کارگران صنعتی چین قرار گرفت و فعالین حزبی که از دل جنبش مه ١٩١٩ و جذب اندیشه مارکسیستی - لنینیستی از طریق انقلاب روسیه، بیرون آمده بودند به آگاهی و تشکل جنبش طبقه کارگر و مبارزات اقتصادی- سیاسی آنها پرداختند. سندیکاهای بزرگ کارگری در رشته های اصلی صنعت شکل گرفت و حزب کمونیست توانست بخش مهمی از پیشروان طبقه کارگر را درون خود سازمان داده و براستی به حزب رزمنده طبقه کارگر تبدیل شود. حزبی که آماده نبردهایی گسترده تر بود. این تا مقطع سال ١٩٢٦ ادامه داشت. در این سال که سومین سال نخستین جنگ داخلی چین و لشگر کشی به شمال بود، حزب به همراه گومیندان که علیه دیکتاتورهای نظامی شمال میجنگیدند پیروزی های بزرگی بدست میآورد. پایان لشگر کشی به شمال، اما چرخش گومیندان به راست و حمله به کمونیستها و کشتار وسیع آنان بود.
مقاله تحلیل طبقات جامعه چین در یکسال مانده به پایان  دوران  لشگر کشی به شمال(١٩٢٧- ١٩٢۴) و چرخش گومیندان براست، نوشته شده و جدای از تحلیل کلاسیک و مارکسیستی- لنینستی طبقات اصلی در چین و روشن نمودن دوستان و دشمنان طبقه کارگر، همان گونه که زیر نویس های آن نشان میدهد دو وظیفه ی عمده داشت:
وظیفه نخست آن مبارزه با گرایش راست درون حزب بود که نمایندگی آن با چن دوسیو رهبر آن زمان حزب بود. فردی که میتوان او را  یک منشویک چینی تلقی کرد:
«طرفدارن این گرایش تمام توجه خود را به گومیندان معطوف کرده و دهقانان را فراموش کرده بودند. این اپورتونیسم راست بود.»( مائو، منتخب آثار، جلد نخست، تحلیل طبقات جامعه چین، زیرنویس توضیحی در باره مقاله، ص١٥)
وظیف دوم آن مبارزه با گرایش« چپ» درون حزب بود  که رهبری آن در دست جان گوه تائو بود: 
«طرفداران گرایش دوم، به نمایندگی از جان گوه تائو توجه خود را فقط به جنبش کارگری معطوف کرده و اینان نیز به شکلی دیگر دهقانان را از یاد برده بودند. این اپورتونیسم«چپ» بود.»(همانجا)
به این ترتیب حزبی که طبقه کارگر را بخوبی بسیج کرده بود(۴) اکنون و با وجود بدست گرفتن رهبری جنبش طبقه کارگر چین، در جنگی نابرابر درگیر شده بود و نمیدانست که چگونه میشود با ٢ میلیون کارگر صنعتی، کشوری را با نزدیک به ٣۰۰ میلیون جمعیت و چیزی بیش از ٨  ٥ درصد جمعیت دهقانی، دگرگون کرد؟
«طرفداران این دو جریان اپورتونیستی حس میکردند که نیروهایشان کافی نیستتند، اما نمیدانستند سرچشمه قدرت کجاست. و متحدین وسیع را کجا میتوانست یافت.»( همانجا، ص١٦)
در این میان رفیق مائو بر مبنای نخستین دوره ی تحقیقات طولانی خود در مسئله دهقانی:
«خاطر نشان کرد که دهقانان عظیم ترین و وفادارترین  متحدین پرولتاریای چین هستند و بدین ترتیب مسئله عمده ترین متحدین را در انقلاب چین حل کرد. به علاوه، او در آن زمان پیش بینی نمود که بورژوازی ملی طبقه ای متزلزل میباشد که در هنگام اوج گیری انقلاب تجزیه خواهد شد و جناح راست آن به امپریالیسم خواهد پیوست. رویدادهای سال ١٩٢٧ درستی نظر مائو را ثابت کرد.»( همانجا، در مورد نظرات مائو در مورد بورژوازی ملی چین جداگانه صحبت خواهیم کرد).    
مائو، دهقانان نیمه مالک و فقیر را در دسته بندی طبقاتی خود در زمره ی نیمه پرولتاریا قلمداد میکند. در یکی از نخستین تحلیل ها از وضع طبقات در چین میخوانیم:
«نیمه پرولتاریا. آنچه در اینجا نیمه پرولتاریا نامیده می شود، مرکب از پنج دسته است :۱- اکثریت عظیم دهقانان نیمه مالک ۲- دهقانان فقیر ۳- پیشه وران خرده پا ۴- شاگردان دکاکین ۵- کاسبان دوره گرد.
اکثریت عظیم دهقانان نیمه مالک همراه دهقانان فقیر، بخش عظیمی از توده های روستایی را تشکیل می دهد. مسئله دهقانی بطور کلی مسئله این توده هاست. دهقانان نیمه مالک، دهقانان فقیر و پیشه وران خرده پا به تولید کوچکتراز تولید دهقانان مالک و صاحبان کارگاههای صنایع دستی مشغولند. گرچه اکثریت عظیم دهقانان نیمه مالک و همچنین دهقانان فقیر جزو نیمه پرولتاریا محسوب می شوند، ولی برحسب وضع اقتصادیشان به گروههای فوقانی، میانی و تحتانی تقسیم می شوند.
زندگی دهقانان نیمه مالک از دهقانان مالک سخت تر است زیرا غله شان تقریباً نصف احتیاجات سالانه آنها را رفع می کند و به منظور تهیه کسر غله مجبورند زمین دیگران را اجاره کنند و یا قسمتی از نیروی کار خود را بفروشند و یا به کسب دیگری بپردازند. آنها ناگزیرند از اواخر بهار تا اوایل تابستان، یعنی پیش از دروی محصولات سبز و پس از مصرف محصولات سال گذشته، با تنزیل زیاد پول قرض کنند و به بهای گزاف غله خریداری نمایند؛ مسلماً زندگی این بخش از دهقانان از زندگی دهقانان مالک که به کمک کسی نیاز ندارند، سخت تر است ولی زندگی آنها از زندگی دهقانان فقیر بهتر است. چه دهقانان فقیر صاحب زمین نیستند و در ازای کار سالیانه فقط نیمی و یا حتی کمتر از نیم محصول خود را به دست می آورند، در حالی که دهقانان نیمه مالک گرچه از زمینهای اجاره ای فقط نیمی یا کمتر از نیم محصول را دریافت می کنند، در زمین شخصی خود تمام محصول را تصاحب می نمایند. از اینرو دهقانان نیمه مالک از دهقانان مالک بیشتر و از دهقانان فقیر کمتر انقلابی اند.
دهقانان فقیر دهقانان اجاره دار ده هستند که توسط مالکان ارضی استثمار می شوند. دهقانان فقیر را نیز می توان برحسب وضع اقتصادیشان به دو گروه تقسیم نمود:
گروه اول صاحب وسایل کشاورزی نسبتاً کافی و مقداری پول است. این دهقانان همه ساله نیمی از محصول خود را دریافت می کنند و کمبود خود را از طریق زراعت محصولات فرعی یا ماهیگیری، مرغ داری، خوک پروری و یا فروش قسمتی از نیروی کار خود به زحمت تأمین می نمایند و تحت شرایط سخت مادی پیوسته در این امیدند که بتوانند تا رسیدن خرمن سال آینده زندگی خود را بگذرانند. از اینرو زندگی آنها سخت تر از زندگی دهقانان نیمه مالک ولی بهتر از زندگی گروه دوم دهقانان فقیر است. آنها از دهقانان نیمه مالک بیشتر ولی از گروه دوم دهقانان فقیر کمتر انقلابی اند.
گروه دوم دهقانان فقیر نه صاحب وسایل کشاورزی هستند و نه پول و کود کافی در اختیار دارند. محصول آنها کم است و پس از پرداخت بهره مالکانه تقریباً دیگر هیچ چیز برای آنها باقی نمی ماند و بدین سبب به فروش قسمتی از نیروی کار خود بیشتر نیازمندند. آنها در سالهای قحطی و روزهای سخت از خویشاوندان و دوستان خود طلب کمک می کنند، از آنها مقداری غله به قرض می گیرند تا بتوانند حداقل چند صباحی را بگذرانند و در ضمن قروض هنگفت آنها مانند بار گاو بر گرده شان سنگینی می کند. آنها فقیرترین گروه دهقانان را تشکیل می دهند و از اینرو تبلیغات انقلابی را به آسانی می پذیرند.» (مائو تسه دون، منتخب آثار، جلد نخست، تحلیل طبقات جامعه چین ١٩٢٦)
و
«از آنچه درفوق گذشت، نتیجه می شود که...پرولتاریای صنعتی نیروی رهبری کننده انقلاب ماست. تمام نیمه پرولتاریا و خرده بورژوازی نزدیک ترین دوستان ما می باشند...»

جنبش دهقانی در هونان - لزوم رهبری جنبش دهقانی بوسیله طبقه کارگر
حدود یکسال بعد مائو رساله تحقیقی خود درباره جنبش دهقانی در هونان را مینویسد. تا این سال حزب طبقه کارگر، حزب کمونیست چین که ٦ سال از عمر آن میگذشت و کماکان جوان بود، عمدتا کارگران و روشنفکران را دربر میگرفت. دهقانان در روستاها بپا خاسته بودند و نظرات بسیار متضادی درباره آنه در حزب اشنیده میشد.
بخشی از این نظرات در نقطه مقابل جنبش دهقانان قرار داشت:
« در آن دوران اپورتونیستهای راست در صفوف حزب که در راس آنها چن دوسیو قرار داست، از قبول نظرات رفیق مائو تسه دون خود داری میورزیدند و در نظرات  نادرست خود پافشاری  میکردند. اشتباه آنها بطور عمده در این بود که آنها که از جریان ارتجاعی درون گومیندان به وحشت افتاده بودند. جرات نمی کردند که از مبارزات بزرگ انقلابی دهقانان که درگیر شده بودند یا در شرف درگیر شدن بود، پشتیبانی کنند. آنها برای اینکه خود را با گومیندان همرنگ سازمند ترجیح دادند عمده ترین متحد انقلاب یعنی دهقانان را طرد کنند و طبقه کارگر و حزب کمونیست را تنها و بی پشتیبان بگذارند. اگر گومیندان در تابستان ١٩٢٧ جسارت به خیانت نمود و پیکار «تصفیه حزب» و جنگ علیه خلق را آغاز کرد، علنش بطور عمده آن بود که توانست از این نقطه ضعف حزب کمونیست بهره برداری نماید»(همانجا ص ٣٢- ٣١)
مائو برای تحقیق رهسپار هونان زادگاه خود میگردد و مدتی مدید آنجا میماند. نتیجه این تحقیق و تحلیل ، یک چرخش کیفی را در حزب طبقه کارگر چین پدید میآورد. توجه به جنبش دهقانی و فهم و درک این مسئله ی عمیق که دهقانان بدون رهبری طبقه کارگر شکست خواهند خورد و کارگران بدون داشتن متحدی همچون دهقانان نه تنها امیدی به انقلاب سوسیالیستی نخواهند داشت، بلکه حتی نخواهند توانست انقلاب دموکراتیک را رهبری کنند و در نتیجه رهبری آن را به بورژوازی ملی خواهند سپرد. آنچه برای آنها باقی خواهد ماند نگاه به بورژوازی ملی به عنوان متحد اصلی و نه موقتی و گاه و بیگاهی این طبقه خواهد بود.
مائو این چنین سفر خود را شرح میدهد:
« من طی سفر اخیرم در هونان، درباره وضع پنج شهرستان ... تحقیقاتی به عمل آوردم. مدت سی و دو روز یعنی از ۴ ژانویه تا ٥ فوریه. در دهات و مراکزشهرستانها دهقانان باتجربه و رفقایی را که در جنبش دهقانی فعالیت دارند، برای تحقیق به جلساتی دعوت کردم و با دقت به گزارشهای آنها گوش دادم و مدارک زیادی گرد آوردم. بسیاری از چون وچراهای جنبش دهقانی درست عکس آن چیزی بود که در حان کو و چان شا از متنفذین شنیده بودم. در آنجا چیزهای شگفت انگیز فراوانی بود که من در گذشته نه دیده بودم و نه شنیده بودم. من فکر میکنم که در بسیاری نقاط دیگر هم میتوان چنین وضعی را مشاهده کرد. باید به هر سخنی که علیه جنبش دهقانی گفته میشود هر چه سریعتر پایان داد. باید کلیه اقدامات اشتباه آمیز مقامات انقلابی را را نسبت به این جنبش هر چه زودتر اصلاح کرد. فقط از این راه است که میتوان به تکامل آتی انقلاب کمک رسانید.»
تا اینجا تمام صحبت مائو در مورد نظرات نادرستی است که در مورد جنبش دهقانی در حزب طبقه کارگر وجود داشت و عموما دائر براین بود که جنبش دهقانی بواسطه تعلق دهقانان به مالکیت خصوصی زمین، یک جنبش ارتجاعی است و برای بازگشت به گذشته یعنی به تولید خرد مبارزه میکند. و آنگاه مائو این جملات مشهور را مینویسد:
« زیرا که اعتلای کنونی جنبش دهقانی رویداد شگرفی است. در اندک زمانی صدها میلیون دهقان در استانهای مرکزی جنوبی و شمالی چین چون توفانی سهمگین، چون گردبادی تند با نیرویی بس قدرتمند و سرکش بپا خواهند خاست و هیچ قدرتی را، هر قدر هم که عظیم باشد یارای باز داشتن آنها نخواهند بود. آنها تمام زنجیرهایی که  دست و پایشان را بسته است خواهند گسست  و در شاهراه آزادی به پیش خواهند شتافت. آنها تمام امپریالیستها، دیکتاتورهای نظامی، مامورین فاسد و مختلس، مستبدین محلی و متنفذین شریر را به گور خواهند سپرد.»
و سپس در مورد رابطه ی دهقانان با احزاب انقلابی موجود و از جمله حزب کمونیست و مواضع این احزاب در مورد جنبش آنان مینویسد:
« دهقانان تمام احزاب انقلابی، تمام رفقای انقلابی را در بوته آزمایش قرار خواهند داد تا آنها را یا قبول کنند و یا طرد نمایند.»
و اینجا این پرسش مشهور چپ، از زمان مارکس و انگلس تا لنین و استالین و در مورد کشورهایی که دهقانان و زارعین و کلا زحمتکشان غیر کارگر آنها، جمعیت مهمی از آنها را تشکیل داده و با جنبشی دهقانی، نیمه پرولتاریایی و کلا زحمتکشان فقیر روبرویند، طرح میشود:
«آیا باید در پیشاپیش دهقانان حرکت کرد و آنها را رهبری نمود، و یا اینکه در عقب آنها ماند و با سرو دست انتقادشان کرد، و یا در برابر آنها ایستاد و یا آنها مخالفت نمود ؟ هر چینی آزاد است که که یکی از این سه شق را بر گزیند»
و خطاب به کارگران و روشنفکران کمونیست که حزب بطور عمده از آنها تشکیل شده بود:
« ولی سیر رویدادها شما را هرچه زودتر مجبور خواهد کرد که هر چه زودتر انتخاب کنید.»
حزب کمونیست چین، حزب طبقه کارگر چین، با راهنمایی مائو راه نخست را انتخاب کرد و تاریخ نشان داد که این راه، درست انتخاب شد. نمونه انقلاب چین به بسیاری از کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره که جمعیت دهقانی و روستایی داشتند و دارند و مسئله ارضی درآنها یا اساسا حل نشده و یا بطور ناقص و تا حدود زیادی صوری حل شده بود، نشان داد که چگونه باید انقلاب کرد.
صداهای گوش خراش ضد مائوئیستی توده ای های ضد مارکسیسم و ترتسکیستهای ایضا ضد مارکسیسم نه از علاقه آنها به مارکسیسم، بلکه از کینه و نفرت عمیق آنها نسبت به مارکسیسم- لنینسم- مائوئیسم نشات میگیرد.

ادامه دارد.                                             

                                                                                     م- دامون
فروردین ٩٣     


یادداشتها

  1. یک ضرب المثل زیبای چینی، به نقل از مائو تسه دون، منتخب آثار، جلد سوم، مبارزه علیه سبک الگو سازی درحزب ، ص  ٧٩ . نگارنده تغییر کوچکی در این مثل داده است که در معنای آن تاثیری خاصی ندارد.

  2.  دو کمبود و دو خلاء اساسی و بسیار مهم در آن دوره وجود داشت که حزب کمونیست جوان چین نسبت به آنها بی توجهی کرد: یکی مسئله سلاح و داشتن ارتشی مسلح در انقلابی که طبقه کارگر بی سلاح و بی ارتش درآن هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد، و دو دیگر، توجه به جنبش دهقانان و بسیج و متشکل نمودن آنها تحت رهبری کارگران و در ارتش سرخ برای یک نبرد طولانی. در در پی رفع این دو اشکال حزب، مبارزه ای ای عظیم، جانانه و بی نظیر از لحاظ تاریخی شکل میگیرد که استالین آن را «انقلاب مسلح در مقابل ضد انقلاب مسلح» میخواند.

  3. یکی از این مبارزین رفیق حمید مومنی بود. این مبارزعضو سازمان چریکهای فدایی خلق، در نوشته ای ارزشمند، سیاستهای خارجی چین در سالهای آغازین دهه هفتاد را مورد انتقاد قرار داد. او در سالهای نگارش جزوه اش، مبارزه ی دو خط  یعنی خط انقلابی مائو تسه دون و چهار نفر رهبران انقلابی حزب از یکسو و دارو دسته رویزیونیست تنگ سیائوپینگ از سوی دیگر را که بر سیاست خارجی چین مسلط شده بودند، بروشنی دید و خط اخیر را مورد انتقاد درست و اصولی قرار داد.  نظراتی این چنین واقعا در جنبش چپ ایران حکم کیمیا را داشته و دارد. ما در بخشی از این مقال در مورد جزوه رفیق مومنی که از نظر تئوریک- سیاسی ضد رویزیونیست های خروشچفی و تنگ سیائو پینگی های سه جهانی بود، صحبت خواهیم کرد.

  4. یکی از حوادثی که مائو آن را نشانه قدرت و اهمیت طبقه کارگر در انقلاب چین میداند جنبش ضد امپریالیستی پس از کشتار خونین ٣۰ مه سال ١٩٢٥ است. در یادداشت شماره ٨   همان مقاله، در مورد این رویداد چنین میخوانیم:« ...در ماه مه سال ١٩٢٥کارگران کارخانه های بافندگی ژاپنی در شهرهای چین دائو و شانگهای یکی پس از دیگری دست به اعتصابات دامنه داری زدند، ولی ازطرف امپریالیسم ژاپن و دستیارانش یعنی دیکتاتورهای نظامی شمال چین سرکوب گردیدند. در ١٥ماه مه سرمایه داران کارخانه های ژاپنی در شانگهای کارگری را بنام گو جن هون به قتل رسانیدند و بیش از ده هزار کارگر را مجروح ساختند؛ افزون بر این مقامات ارتجاعی شهر چین دائو در روز ٢٨   مه ٨   نفر از کارگران را مقتول ساختند. بدین مناسبت روز ٣۰ مه بیش از دو هزار نفر از دانشجویان شانگهای به عنوان پشتیبانی از کارگران در منطقه تحت امتیاز انگلیسی ها به فعالیت تبلیغاتی دست زدند و  و از مردم دعوت کردند تا مناطق تحت امتیاز را باز ستانند. در نتیجه این تظاهرات بیش از ده هزار نفر از اهالی شهر گرد آمدند  و در مقابل بازداشتگاه منطقه تحت امتیاز انگلیسی ها با صدای رسا چنین شعارهایی میدادند: « مرگ بر امپریالیسم!» « مردم سراسر کشور متحد شوید» و غیره... در این موقع پلیسهای امپریالیسم انگلستان تظاهر کنندگان را به گلوله بستند، بطوری که بسیاری از دانشجویان در این حادثه کشته و یا مجروح شدند. این حادثه معروف است به «حادثه خوینی ٣۰ مه» که خشم و انزجار مردم را برانگیخت و در نتیجه تظاهرات و اعتصاباتی از طرف کارگران، دانشجویان و کسبه در نقاط مختلف بوجود آمد که بیک جنبش ضد امپریالیستی پر دامنه ای مبدل گردید.» (همانجا،ص ٢٧- ٢٦)